شکار بزرگترین تروریست جهان در قلب پایتخت؛

کابل؛ بهشتی برای تروریستان و جهنمی برای شهروندان

 

پایگاه های خبری بین المللی و جو بایدن رییس جمهوری امریکا، تایید کرده اند که ایمن الظواهری رهبر شبکه القاعده روز یکشنبه 31 جولای 2021، در شیرپور کابل در حمله هواپیما‌های بی سر نشین آمریکایی، کشته شده است.

ایمن الظواهری رهبر القاعده که پس از کشته شدن اسامه بن لادن در سال 2011 رهبری این گروه را بدست گرفت از کسانی است که سال ها پیش همراه با اسامه بن لادن، علیه آمریکا اعلام جنگ کرده بودند.

او، از طراحان اصلی حمله به برج‌های دو قلوی نیویارک و پنتاگون آمریکا در 11 سپتامبر، به شمار می رود و آمریکا برای دستگیری و قتل او بیست و پنج ملیون دالر جایزه تعیین کرده بود.

ایمن الظواهری از نظریه پردازان اصلی القاعده بود و یقینا با نابودی او، گروه وحشت و دهشت آفرین القاعده یکی از طراحان و مغزهای متفکر خود را از دست داده است. با آن هم، جنایت و انسان کشی این گروه پایان نخواهد یافت و این گروه هنوز برای جهان بشریت خطر بزرگی به شمار می رود.

قتل یکی از خطرناک ترین تروریست های جهان در قلب کابل، در نقطه ای بسیار امن و دیپلمات نشین اما، آن هم توسط پهباد های آمریکایی نکاتی دارد که باید بدان اشاره گردد:

یکم؛ برخلاف ادعای طالبان که می گویند برای افغانستان امنیت آورده اند و کنترول تمام اوضاع را در اختیار دارند، حادثه یکشنبه‎ی شیرپور و قتل الظواهری، نشان می دهد که افغانستان خانه‌ای امن برای تروریستان است و برای مردم افغانستان نه تنها محل امن نیست بلکه به جهنمی از بدبختی‌ها تبدیل شده است.

وقایعی از این دست، به خوبی بیان می کند که طالبان افغانستان را به میدان رزم شبکه های تروریستی جهانی و رقابت‌های منطقه‌ای تبدیل کرده اند.

گروه تروریستی القاعده یکی از آن شبکه های خطرناکی است که به کمک حامیان خویش، سالیان درازی در افغانستان زیسته و این که در سایه‌ی طالبان، می تواند زندگی کند؛ به معنی نزدیکی گروه بر سرقدرت یعنی طالبان، با القاعده است.

دوم؛ مرگ الظواهری، نشان می دهد که طالبان بر امور هوایی کشور حتی پایتخت اشراف ندارند و فضای کشور در کنترول دیگران می باشد. آمریکایی‌ها و دیگر کشورهای خارجی، هر چه بخواهند و در هر زمانی که میل به انجام کاری داشته باشند حتی در قلب کشور، به راحتی آن را انجام می دهند. این حمله همچنان نشان داد که طالبان ابزاری بیش نیستند و قدرت اصلی در اختیار بیرون مرزی ها است.

سوم؛ آمریکایی ها با حمله پهبادهای خویش به امن ترین نقطه شهر کابل در طول 20 سال گذشته، نشان داد که هنوز بر اوضاع افغانستان اشراف عملیاتی و استخباراتی کامل دارد و خروج شان از افغانستان حدود یکسال پیش، نمایش ظاهری است در واقع اما؛ حضور معنی دار و تسلط کامل بر اوضاع افغانستان و پایتخت کشور دارند.

علاوه بر آن نمایش قدرت آمریکایی‌ها با حملات بی سرنشین در پایتخت افغانستان و قتل رهبر القاعده در نزدیکی کاخ حکومت طالبان، به همسایه های افغانستان می‌فهماند که اوضاع همچنان در کنترول آمریکایی ها است و آنان نفوذ لازم برای هر کاری را دارد.

آمریکا برای مخاطبان جهانی خود پیام واضحی را مخابره کرده و فهماند که “ما قدرت مند هستیم و از دورترین نقاط جهان و بدون حضور گسترده‌ای ظاهری در یک نقطه‌ای، می توانیم مخالفان خود را در آنجا نابود کنیم.” کاری که در امن ترین نقطه بغداد نیز صورت گرفت و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و شماری از رهبران حشدالشعبی عراق- گروه نظامی  وابسته به ایران- نیز شکارپهبادهای امریکایی شدند.

از سوی دیگر قتل الظواهری مصرف داخلی و انتخاباتی در آمریکا نیز دارد و جو بایدن رییس جمهور این کشور، می خواهد در آستانه انتخابات به مردم خود بگوید که “ما دشمن قسم خورده آمریکا را پیدا نمودیم و برای همیشه حذف نمودیم و به تعهد خود برای یافتن و نابود نمودن عاملان حمله یازده سپتامبر و دشمنان آمریکا، همچنان ثابت قدم هستیم.”

چهارم؛ طالبان در لحظات نخست پس از مرگ ایمن الظواهری، اعلام کردند که یک راکت در خانه خالی در شیرپور اصابت کرده و تلفاتی نداشته است. این یک دروغ آشکار بود. قابل باور نیست طالبان محل بود و باش رهبر القاعده را نداند و یا آن را با خانه خالی اشتباه بگیرد! بلکه واقعیت قضیه آن خواهد بود که طالبان رهبر القاعده را در آن مکان جا داده و امنیت آن را تامین نموده است و این نشان دهنده همدستی گروه حاکم با القاعده را آشکار می سازد و نشان می دهد که طالبان برای رهبری القاعده تا آن اندازه مورد اعتماد بوده که ظواهری مغز متفکر اصلی القاعده، با تکیه بر دوستان خود وارد کابل گردیده و با اطمینان طالبان در شیرپور ساکن شده است.

شاید راز اصلی کتمان طالبان از قتل ایمن الظواهری در مرحله اول آن باشد که هنوز دستور نحوه اعلان خبر را نداشتند و هدایتی برای آن که چگونه در برابر یک کار مشترک انجام شده موضع بگیرند را نمی دانستند. گفته می شود که برخی از رهبری گروه حاکم، الظواهری را فریب داده و محل اختفای آن را برای آمریکایی ها گزارش داده است. به نظر می رسد طالبان در کشتن الظواهری، نقش فرد مورد اعتماد مقتول و همکار قاتل را بازی نموده است.

همچنان گفته می شود تعداد از افراد شبکه حقانی نیز در این حمله به قتل رسیده است و اگر تحقیقات دقیق انجام شود گره از رازهای بسته‌ای قتل الظواهری باز خواهد شد.

پنجم؛ رویداد قتل الظواهری مبین یک واقعیت دیگر نیز می باشد و آن این که جنایت کاران که وسیله دست بیگانگان تروریست پرور هستند، تاریخ مصرف دارند و زمانی که تاریخ انقضای آن فرا رسید به کمک و یاری دست پروردگان جدید، به سادگی از سر راه برداشته می شوند. چنان‌چه بن لادن در پاکستان، ملا عمر، ملا منصور و خیلی های دیگر این مسیر را پیمودند و یکی پشت سر دیگری سر به نیست شدند. این راه با قتل الظواهری پایان نیافته و جلادان امروز سرنوشت بد تر از اسلاف خویش خواهند داشت و آن روز دیر نخواهد بود.

ششم؛ جالب ترین قسمت سریال قتل الظواهری محکوم نمودن های پس از مرگ رهبر القاعده است؛ آمریکا طالبان را به پناه دادن به رهبر القاعده متهم می نماید و آن را عمل خلاف توفقنامه قطر میان طالبان و آمریکا می دانند و طالبان آمریکا را متهم می نمایند که استقلال حاکمیت ما را خدشه دار نموده و بدون اجازه ما بر خلاف توفقنامه دوحه، دست به پروازهای بی سرنشین و نهایتا قتل رهبر القاعده در کابل زده است. هر دو محکوم نمودن ها بازی است و گلایه از شریک قضیه به نظر می رسد اما نکته جالب آن است که توافقنامه گنگ و “پُته خزانه” مانند دوحه هر چیزی را در خود جای داده است که دو طرف به هر بن بستی رسیدند و یا با هر گندگی مواجه شدند به آن توافقنامه ننگین و نا معلوم، استناد می نمایند. بر اساس همان توافقنامه افغانستان به طالبان تحویل داده شد و امروز کشتن الظواهری با همان توافقنامه توجیه می شود و فردا هر کار خرابی با استناد به همان توافقنامه امکان پذیر خواهد شد.

نویسنده: قربان علی فصیحی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *