در سومین سالگرد رویداد مرگبارِدهمزنگ
جنبش روشنایی؛ از ظهور تا سقوط
جنبش روشنایی، جریان اعتراض مدنی بود که پس از راهپیمایی اعتراضی نوامبر 2015 موسوم به انقلاب تبسم، توسط شماری از چهره های سیاسی و فعالان دانشجویی عمدتا هزاره شکل گرفت.
در 11 نوامبر 2015 هزاران تن از باشندگان کابل در اعتراض به سربریدن شماری از مسافران هزاره که در ولایت زابل از سوی جنگجویان گروه داعش، صورت گرفت؛ در برابر ارگ ریاست جمهوری تظاهرات کردند. این تظاهرات برای نخستین بار نشان داد که ظرفیت های پنهانی در ایجاد تقابل میان مردم و حکومت وجود دارند که اگر درست روی آن تمرکز شود، می توانند به عنوان یک ابزار فشار نیرومند، استفاده شوند.
پس از آن راهپیمایی تقریبا بی پیشینه در تاریخ مبارزات مدنی افغانستان، روند دادخواهی مردمی در برابر آنچه تبعیض و بی عدالتی در برابر یک گروه قومی- هزاره ها- خوانده شد، سرعت گرفت و سروصداها در برابر تغییر یک خط برق موسوم به توتاپ از بامیان به سالنگ، بهانه ای شد تا جریانی تقریبا نیرومند و گسترده در میان رهبران سیاسی، روشنفکران و نسل تقریبا با سواد جامعه هزاره شکل بگیرد.
شرکت آلمانی فیشنر که روی توسعه برق افغانستان، کار می کرد در یک گزارش اعلام کرد که مسیر سالنگ برای عبور خط برق 500 کیلوولت ترکمنستان از مسیر سالنگ، پر هزینه است و مسیر بامیان نسبت به آن کم هزینه تر و بهتر است. کابینه افغانستان اما، بدون در نظر گرفتن این توصیه فیشنر، اعلام کرد که تدارکات برای اجرایی شدن این پروژه از مسیر سالنگ آغاز شده و مسیر نهایی آن غیر قابل تغییر است.
این موضوع، جرقه اصلی بود که جریانی اعتراضی در واکنش به آن شکل بگیرد و این جریان بعدها با نام جنبش روشنایی، به یکی از تاثیر گزار ترین روندهای اعتراضی مردمی مطرح شود.
این جریان در ابتدا از سوی چهره هایی چون کریم خلیلی، محمد محقق، سرور دانش، صادق مدبر، شماری از وکلای مجلس و طیف عظیمی از جوانان تحصیلکرده، بنیاد گذاشته شد اما به زودی رهبران سیاسی، راه شان را از این جریان جدا کردند و جنبش روشنایی با رهبری شماری از وکلای پارلمان، چهره های تحصیل کرده و جوانان نسبتا خونگرم، به زودی در داخل افغانستان و حتی برخی کشورهای خارجی، گسترش یافت.
راهپیمایی های اعتراضی در سفرهای خارجی رییس جمهور، تهدید به اعتراض گسترده در پایتخت و برخی شهرهای بزرگ افغانستان و اجرای برنامه های متنوع از جمله حضوری گسترده در شبکه های اجتماعی و راه اندازی طوفان های تویتری، به زودی از جنبش روشنایی یک تصویر نسبتا کلان و تاثیر گزار در روند دادخواهی مدنی، رسم کرد.
حکومت افغانستان که در جریان اعتراض موسوم به انقلاب تبسم، تجربه حضور هزاران نفر از شهروندان کابل در برابر کاخ ریاست جمهوری را، در ذهن داشت، بارها تلاش کرد تا با این جریان نو ظهور، مذاکره کند اما سران جنبش به دلایل مختلف- که بسیاری های شان هنوزهم روایت نشده باقی مانده- از مذاکره با حکومت سرباز زدند و سیر حوادث به سمتی به پیش رفت که رویداد مرگبار و تراژدیک دوم اسد، شکل بگیرد.
در دوم اسد، هزارن نفر از باشندگان کابل در میدان دهمزنگ گردآمدند و اعلام کردند که تا برآورده شدن خواسته های شان، تحصن می کنند. در ظهر این روز، انفجاری مرگبار به وقوع پیوست و نزدیک به 500 نفر از معترضان کشته و زخمی شدند و فصل دیگری از حیات این جریان نسبتا نیرومند و مردمی رقم خورد.
کمک های گسترده به جنبش روشنایی
پیش از دوم اسد، بیشتر تلاش ها بر دو محور استوار بود. تحت فشار قرار دادن حکومت و رهبران سیاسی هزاره که در حکومت حضور داشتند و مطرح شدن شماری از چهره های تازه به میدان آمده به عنوان رهبران تازه یک جامعه قومی و تغییر مسیر توتاپ از سالنگ به بامیان. در بسیاری از نقدها و روایت هایی که از این رویداد شده است این دو نکته برجسته تر از دیگر اهداف این جنبش یاد شده است.( روایت اسدالله سعادتی و خادم حسین کریمی- دوتن از اعضای این جنبش در دو کتابی که به نشر رسانیده اند)
پس از دوم اسد و سرازیر شدن پول های بی شمار به حساب رهبران جنبش که در نوع خود یکی از رویدادهای بی پیشینه در حمایت از یک روند سیاسی- اجتماعی در افغانستان به شمار می رود، روند سقوط این جریان به دام رقابت های کوچک، آغاز شد. به زودی نشانه هایی از شکل گرفتن جریان های مخالف در درون جنبش و بیشتر در اعتراض به حیف و میل و اختلاس پول های کمک شده، خود را نشان دادند و تمرکز اعضای رهبری این جنبش به داعیه اصلی آن که تغییر مسیر توتاپ به بامیان بود، تقریبا به حاشیه رفت.
انشعاب در جنبش روشنایی
جنبش روشنایی که در همان آغاز، راهش را بارهبران سیاسی جامعه هزاره جدا کرده بود به زودی از درون نیز دچار انشعاب شد. شمار زیادی از بنیانگذاران اصلی آن به منتقدان جدی آن مبدل شدند و اعضای باقی مانده نیز در یک درگیری فرسایشی، بیشتر به دنبال تثبیت جایگاه خود به عنوان رهبران تازه مردمی، شدند و همین امر نیز باعث شد تا این جریان، به زودی روند طی کردن افول خود را آغاز کند.
اکنون و در سه سالگی رویداد مرگبار دهمزنگ که از آن به عنوان نقطه اوج این جریان یاد می شود، جنبش روشنایی عملا به شاخه های متعددی تقسیم شده است. شماری از اعضای رهبری آن در ماه جون سال جاری در سمرقند گردهم آمدند و روی نقشه راه این جنبش بحث کردند و همزمان شاخه دیگر جنبش در کابل نشست مشابهی برگزار کرد اما هیچ کدام از این دو نشست، با استقبال مردمی روبرو نشد و با سکوت همراه شد.
در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آینده نیز، جنبش روشنایی بعنوان یک جریان نیرومند مردمی، از دید هیچ تیمی، به حساب نیامده است و شاخه های متعدد آن، تلاش دارند تا از آدرس های حزبی و شخصی و گاها با استفاده از عنوان جنبش روشنایی، با تیم های مطرح تعامل کنند؛ برخی از اعضای رهبری این جنبش نیز بدون در نظرداشت موضع واحد این جریان، معاونیت برخی نامزدان ریاست جمهوری را پذیرفته اند.
سقوط زودهنگام یک جریان نیرومند
جنبش روشنایی، فصل تازه ای در حیات سیاسی مردم افغانستان ایجاد کرد. پس از این جنبش نمونه های دیگری نیز شکل گرفتند و برای رسیدن به خواسته های شان به خیابان ها ریختند. برخورد حکومت اما با این اعتراضات سخت و خشن بوده است.
به نظر می رسد که تلاش های زیادی صورت گرفته است تا یک جریان قدرتمند مردمی که حتی می توانست معادلات قدرت در کشور را تغییر دهد، به این روز بیفتد و پیش از رسیدن به پختگی، از بین برود.
اکنون داعیه های اصلی جنبش به فراموشی سپرده شده است. اتهامات سنگینی که سران آن درباره رویداد مرگبار دهمزنگ به آدرس حکومت، ارایه کرده بودند نیز تاکنون به اثبات نرسیده و تلاشی نیز برای ثابت کردن آن صورت نگرفته است.
رهبران این جریان در انتخابات پارلمانی نیز شکست سنگینی خوردند و خانه نشین شدند.
جنبش روشنایی در سومین سالگرد رویداد دهمزنگ که همزمان با با رویدادهایی چون انتخابات و گفتگوهای صلح شده است، هیچ موضع گیری مشخصی ارایه نکرده است و احساس می شود که دیگر فاتحه این جنبش، از سوی رهبران آن نیز خوانده شده است.
سلطان حیدری