فرایند ناکام انتقال سالم قدرت در افغانستان

اشغال ارگ ریاست جمهوری توسط سربازان گروه طالبان پس از فرار اشرف غنی
اشغال ارگ ریاست جمهوری توسط سربازان گروه طالبان پس از فرار اشرف غنی

در بسیاری از کشورها سالها و بلکه دهه‌ها است که انتخابات و آرای مردم در تعیین زعیم مملکت و چگونگی ساختار و نظام‌های حاکم یک اصل اساسی محسوب می‌شود. اما به نظر می‌رسد که افغانستان با وجود تجربه فرصت تاریخی کوتاه و پشت سر گذراندن چهار انتخابات ریاست جمهوری (البته داوری در مورد میزان شفافیت و دموکراتیک بودن آنها بحث جداگانه‌ای می‌طلبد) از این نگاه راه درازی در پیش دارد.
اکنون در یکسالگی سقوط حکومت اشرف غنی و تسلط دوباره طالبان در افغانستان موضوع چگونگی تصاحب و تحویل قدرت سیاسی با توجه به راهکارهای قانونی و مشروع آن, نیازمند بحث است. زیرا رویداد ١٥ اگست ٢٠٢١ که از برخی جهات با حوادث مشابه آن در گذشته مشابهت‌هایی دارد برای مردم افغانستان چنان غیر منتظره بود که تاثیرات روانی, سیاسی, اقتصادی و اجتماعی آن تا سالها دامنگیر کشور و مردم خواهد بود.
در اینجا می‌خواهیم ابتدا به صورت مختصر به تاریخچه کودتاها و بعد به برخی عوامل در فرایند انتقال ناسالم قدرت اشاره کنیم.
پس از چند دهه تجربه ناکام و چه بسا خونبار در امر حکومت‌داری و قدرت سیاسی, با شروع فصل نوین در سال ١٣٨٠ خورشیدی, افغانستان تنها در یک مورد شاهد انتقال قدرت از طریق انتخابات و قانون بوده است. از این زمان و با روی کار آمدن نظام جدید در افغانستان، تصور می‌شد که مبنای رسیدن به قدرت در افغانستان تغییر کرده است.
حامد کرزی هم پس از ۱۳ سال حکومت داری، در ماه میزان ۱۳۹۳خورشیدی، در مراسمی رسمی در ارگ ریاست جمهوری افغانستان، قدرت را رسما به محمد اشرف غنی رییس جمهور بعد از خودش سپرد.

انتقال قدرت به صورت آرام و به دور از قتل و کودتا، از دستاوردها و تحولات این دوره برای افغانستان پنداشته می شود؛ کشوری که مردمش، هرگز خاطرات خوشی از فرایند انتقال قدرت نداشته اند. برخلاف انتظارها اینبارهم تجارب گذشته تکرار شد و اشرف غنی با فرارش از کشور نتوانست که قدرت را به سلفش از راه مسالمت‌آمیز و قانونی تحویل کند.

اگر از ماجراهای خونبار در امر تصاحب قدرت در دوره شاهی صرف نظر کنیم اما از زمان داوود خان که پایان نظام پادشاهی و آغاز نظام جمهوری در کشور بود نیز این سلسله حوادث خونین ادامه یافت و در برخی مواقع شدت بیشتری هم پیدا کرد. حوادث تاریخی نشان می دهد که انتقال قدرت در این کشور، همواره خونبار و توام با خشونت بوده است.
به عنوان شاهد مثال می‌توان از کودتای بدون خون‌ریزی داوود خان در تاریخ ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ خورشیدی، علیه پادشاهی ظاهرشاه, از کودتای نور محمد تره‌کی علیه داوود خان در ۷ ثور ۱۳۵۷، از کودتای حفیظ الله امین در ۲۵ سنبله ۱۳۵۸، علیه تره‌کی, بعدتر کودتای ببرک کارمل, کنار زدن کارمل توسط داکتر نجیب و در نهایت ورود و تصاحب قدرت توسط مجاهدین می‌شود اشاره کرد که به دلیل اختلافات بالاخره منتج به ظهور و روی‌کار آمدن طالبان شد.
همه‌ی این اتفاقات دست کم در یک مورد که غایب بودن خواست و اراده مردم در این فرایند باشد, مشترک است.
در نتیجه آنچه قابل درک است اینست که تقابل و تنش‌های سیاسی در بازی قدرت در سطوح و درجات مختلف تقریبا در اکثر جوامع احتمالا وجود دارد اما شدت و حدت آن نظر به وضعیت سیاسی, اجتماعی و فرهنگی و تاثیرپذیری هر جامعه از مداخلات بیرونی متفاوت است.
اما در افغانستان در کنار عوامل و مداخلات پیدا و پنهان خارجی, عوامل فرهنگی و اجتماعی نیز مزید بر علت است.
یکی از نمادهای این مساله عدم توجه و تعهد به خواست و آرای مردم است که نتیجه قهری آن وضعیت سالهای اخیر و فعلی در کشور است.

نویسنده: غلام حسین الهام- خبرنگار آزاد

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *