صلح در حاشیه قرار گرفته‌است؛

صدای پای تحجر به گوش می‌رسد!

صلح در حاشیه است؛ اصل سخن را جنگ و غلبه نظامی می‌زند و در کشوری که سخن اول را جنگ بزند، سخن از صلح جز دل خوشی برای مردم چیز دیگری نیست و واقعیت جنگ را تغییر نمی دهد. جایی که سیاستمدارانش منافع خود را در جنگ و ریختن خون انسان می بیند، صلح فریبِ بیش نیست. در حال که گفت‌و‌گو های صلح ادامه دارد اما باید بپذیریم که رهبران افغانستان چه در درون حکومت و چه خارج از حکومت، به صلح به عنوان یک پروژه نگاه می کنند تا یک ضرورت تاریخی و ملی. ضرورتی که اگر قربانی نیاز داشته باشد این بزرگان ملی و کشوری باید آماده هر نوع قربانی دادن برای تحقق آن نیاز عظیم ملی، باشند. آن سوی دیگر که گروه مغرور و واپس‌گرای طالبان قرار دارند، به جز جنگ و غلبه نظامی نمی اندیشند و در این اواخر صدای جنگ خواهی و پیروزی آنان در جبهه جنگ بیش از هر زمانی بلند است.
بین غلبه جنگی و تحقق صلح قضاوت سخت است. جهان نشان می دهد که از صلح حمایت می نمایند و برخی رهبران نیز به جز صلح راه دیگر را به خیر و مصلحت افغانستان نمی دانند و دولتمردان افغانستان به شمول رییس جمهور اشرف غنی که در حد توان خویش روند صلح را با چالش مواجه کرده است، سخن از صلح و آتش بس دایمی می زند اما واقعیت چیست ما به کدام سمت می رویم و آینده چه خواهد شد؟ طالبان می آیند و یا روند صلح پیروز میدان می شود؟ این ها و موارد ازین قبیل سوال روزِ تمام مردم افغانستان است. در این نوشته می خواهم با پرداختن به برخی وقایع عینی جهانی، داخلی و کشوری نتیجه بگیریم که آینده چه خواهد شد.
با توجه به آن که حوادث کلان و رخدادهای تاریخی و سیاسی از چندین عوامل برخوردار هستند و با تحقق چندین عامل شکل می گیرند و تحقق پیدا می کنند، برای درک درست آینده افغانستان نیز شناختن و درک عوامل مختلف می تواند ما را با واقعیت و اتفاقات آینده نزدیک و آشنا نماید. قضایای جنگ و صلح، پیروزی و شکست و سقوط نظام از مسائلی است که به عوامل گوناگون نیاز دارد. درک درست آینده کشور نیز نیازمند بررسی حوادث و واقعیت های است که رخ داده و یا در حال اتفاق است که ما مواردی را بر می شماریم و در نهایت در روشنایی آن خواهیم دید به کجا و کدام سمت و سو در حرکت هستیم.؟
ایالات متحده آمریکا با طالبان در 2019 توافقنامه ای را امضا کرد که حاوی نکات مهم است و نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت.

نکات برجسته توافقنامه عبارت است از؛ این توافقنامه می گوید باید نیروهای خارجی افغانستان را ترک کنند و این نکته تفسیری غیر از پیروزی طالبان ندارد و سخنگویان و مسئولان طالبان بارها پس از امضای توافقنامه اظهار نموده اند که ما آمریکا و هم‌پیمانانش را شکست دادیم. نکته دیگر توافقنامه که مایه خرسندی آمریکا و اعضای ناتو می باشد آن است که گفته شده “دیگر از افغانستان کشورهای همسایه و جهان تهدید نمی شود.” گرچند این نکته را باید زمان روشن نماید نه متن توافقنامه! اما آمدن آن در متن توافقنامه از نکات مهم و کلیدی به شمار می رود و در عین حال نشان می دهد که آمریکا علی رغم توافق با طالبان از آینده افغانستان پسا توافقنامه نگران می باشد.

توافقنامه در جای دیگر اذعان می کند که باید آتش بس صورت گیرد. چیزی که تمام مردم افغانستان آن را می خواهد ولی تحقق آن خود به عوامل زیادی بستگی دارد که شاید هرگز عملی نشود. و در جای دیگر متن توافقنامه تاکید به گفتگوی بین الافغانی و آمدن صلح از طریق گفت‌و‌گو شده است. از میان نکته های آمده در توافقنامه تنها مورد مهمی که مورد توجه بوده است و گام های عملی برای تحقق آن برداشته شده است خروج نیروهای خارجی از افغانستان است و این می رساند که شرکای استراتیژیک افغانستان دیگر حامی جمهوریت و مردم افغانستان نیست و باید تنهایی را تجربه نماییم. تنهایی که برای افغانستان وابسته به بیگانه و خارج تلخ و فاجعه‌بار است.


خروج گام به گام نیروهای بین المللی یکی دیگر از واقعیت های است که برای روشن ساختن آینده افغانستان تاثیرگذار است. همکاران بین المللی برای مبارزه با تروریزم، مبارزه با مواد مخدر، تقویه‌ی دیموکراسی، حمایت از آزادی بیان و حقوق زنان آمده بودند و لی اکنون که بحث قوت گرفتن تروریزم و ازدیاد تولید مواد مخدر و گرفتاری ملیونها انسان به اعتیاد مطرح است خروج همکاران بین المللی ضمن آن که ناکامی این نیروها و دولت افغانستان را نشان می دهد، در چنین شرایط معنی دار و خطرناک می باشد.
پیشرفت نیروهای طالبان در جنگ از مواردی است که نمی شود نادیده گرفت؛ در واقع پس از توافق طالبان با آمریکا و تعهد ناتو بر خروج نیروهایش از افغانستان، دیگر طالبان خود را فاتح احساس می کنند و روحیه جنگی نیروهای این گروه در حال افزایش است و سبب می شود که تلاش نمایند آخرین توان خود برای شکست نیروهای مقابل را به نمایش بگزارند و نتایج این رویکرد را به صورت آشکارا می بینیم که هر روز منطقه و ولسوالی را به تصرف خویش در می آورند و قلمرو جمهوریت را محدود می سازند.
عقب نشینی تاکتیکی نیروهای جمهوریت از موارد خطرناک و مشکوک است که آینده را خوب نشان نمی دهد. در این اواخر رهبری جمهوریت چندان تمایلی به جنگ ندارند و این در عمل کردهای حکومت هویدا است. رهبری حکومت اشخاص جوان و بی تجربه را بجای افراد متخصص و با تجربه می گمارد و این کار عملا به معنی فلج نمودن سستم امور دفاعی کشور است. همچنان عقب نشینی های تاکتیکی که در این اواخر رو به افزایش است نشان می دهد که نیروهای دولت جمهوری اسلامی افغانستان یا انگیزه‌ی برای مقاومت و جنگیدن ندارند و یا برای آنان هدایت داده شده است تا اراضی و جغرافیا را به طالبان واگذار نمایند. قضیه هر چه باشد اما در میان مردم باور این است که حکومت عقب نشینی نه، بلکه مناطق را به گروه مخالف تحویل می دهند و این سیاست خطرناکی است که از آینده ناگوار، خبر می دهد.

اگر تغییرِ در دیدگاه کشورهای جهان و منطقه پیش نیاید و عرابه های جنگی طالبان همچنان با سرعت به پیش براند باید منتظر اتفاقات بد و آمدن گروه تروریستی طالبان در قلب پایتخت باشیم.

غلبه تبلیغاتی طالبان از موارد خطرناک دیگر است که برای روشن شدن آینده نباید از نظر دور بیندازیم؛ سازمان های بیرونی، دستگاه های تبلیغاتی زیادی به تبرئه گذشته طالبان می پردازند و عده ای از چهره‌های سیاسی نیز عملا در صف مبلغان طالبان قرار گرفته و می گویند این گروه با تجربه از گذشته دیگر خطا های پیشین را تکرار نمی کنند و آن گونه که در بیست سال پیش بود، نیست و تغییر نموده است. عده ای از مردمان افغانستان نیز باور نموده است که طالبان دیگر آن گروه خشِن و انحصار طلب سابق نیست و دیدگاه شان به مسائل مهم از جمله حقوق زنان و مشارکت اقوام و رسانه ها تغییر یافته است. این خوش بینی ها اما معلوم نیست که واقعیت دارد یا خیر. تا جایی که عمل کردها نشان می دهد طالبان هنوز هم، همان اندیشه قدیم خویش را دارند.
اگر موارد یاد شده در بالا را به عنوان عوامل تاثیرگذار بالای سرنوشت آینده افغانستان به شمار بیاوریم می بینیم که این عوامل به نفع جمهوریت نیست و به سود طالبان حساب می گردد. با این وضع می توان گفت آمریکا و ناتو دنبال بهانه برای خروج بودند و توافقنامه برای آن ها مستمسک قوی برای خروج نیروهایشان و ترک افغانستان به شمار می آید و همین طور عوامل دیگر مانند پیشرفت برق آسای طالبان و عقب نشینی نیروهای حکومتی به معنی آمدن گروه طالبان به سمت پایتخت کشور می باشد. عوامل دیگر مانند حمایت وسیع تبلیغاتی از طالبان در داخل و خارج و حرکت های معنی دار در کشورهای منطقه برای تقویه طالبان و تغییر ماهیت این گروه نزد کشورهای منطقه از یک جریان متحجر و تروریزم به یک جریان سیاسی که طرف گفت‌و‌گوهای اصلی و یک طرف جدی قضایای افغانستان به شمار بروند همگی از نکات قابل توجهی است که سیر اوضاع آینده را به سود طالبان رقم می زند.
اگر تغییرِ در دیدگاه کشورهای جهان و منطقه پیش نیاید و عرابه های جنگی طالبان همچنان با سرعت به پیش براند باید منتظر اتفاقات بد و آمدن گروه تروریستی طالبان در قلب پایتخت باشیم . صدای پای طالبان اینک از گوشه و کنار کشور شنیده می شود و این صدای پای تحجر و زنگ خطر برای آینده‌ی نزدیک خواهد بود.
از دید من طالبان را هرچند جهان تطهیر نمایند و برائت بدهند اما آنان از خطوط اصلی فکری شان عدول نخواهند کرد و در فردای پیروزی نه به حقوق بشر متعهد می مانند، نه حقوق اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی برای آنان معنی دارد، نه آزادی بیان و رسانه از دیدگاه طالبان مشروعیت دارد و نه حقوق و آزادی های زنان را قبول دارند. طالبان به نظام ایدیالوژیک برگرفته از تفکر افراطی خودشان می اندیشند و هیچ یکی از معیار های نظام مردم سالار را نمی پذیرند. عدول از تفکرات تندروانه و افراطی و تن دادن حتی به اسلام معتدل و پذیرفتن اصول بشری و انسانی به معنی مرگ طالبان است و هیچ گروهی خود با دستان خود، سند مرگ خویش را امضا نمی کنند.
جهان نباید خطر های ناشی از خروج زود‌هنگام و غیر مسئولانه خویش را نادیده بگیرند و دولت افغانستان و رهبران سیاسی نیز باید به عواقب کارهای خویش بیندیشند. هر حرکت عاقبت نیندیشانه می تواند سرنوشت مردم مظلوم افغانستان را خراب نماید که در آن صورت مسئولیت تاریخی آن متوجه عاملان قضیه خواهد بود و مردم فراموش نخواهند کرد.

نویسنده: قربان علی فصیحی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *