چرا عمرانخان خبر دارد اما غنی بیخبر است؟
اظهارات تازه عمران خان، نخست وزیر پاکستان درباره اینکه قرار است در افغانستان یک حکومت تازه شکل بگیرد با واکنشهای گستردهای در کابل و برخی محافل خارجی، روبرو شده است.
وزارت خارجه افغانستان با اعتراض شدید به اسلام آباد، این اظهارات عمران خان را مداخله صریح در امور داخلی افغانستان خوانده و نماینده سفارت این کشور را احضار کرده است.
نخست وزیر پاکستان در پایان پنجمین دور مذاکرات میان زلمی خلیل زاد نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا و نمایندگان طالبان در قطر، روز جمعه هفته گذشته در یک سخنرانی خود گفت:”یک حکومت خوب در افغانستان شکل خواهد گرفت؛ حکومتی که در آن همه افغانها حضور خواهند داشت. جنگ پایان مییابد و صلح در آنجا برقرار خواهد شد.”
او گفت:” گفتگوها با گروه طالبان آغاز شده و اگر خدا خواسته باشد، برادران ما در افغانستان در آینده نزدیک در فضای صلح کنار هم زندهگی خواهند کرد.”
چنین اظهاراتی آنهم در شرایطی که ارگ ریاست جمهوری، شورای عالی صلح و هیات مذاکره کننده افغانستان، همگی از جزییات نشست امریکاییها با طالبان در قطر، اظهار بی خبری می کنند “شوک بزرگی” بر دولت افغانستان وارد کرده است.
دور بودن تیم ارگ در شرایطی که نزدیک به دوماه از عمر آن باقی مانده از بزرگترین رویداد سیاسی که بر سرنوشت افغانستان و حتی تحولات منطقهای تاثیر گزار است می تواند سوالات جدی را در پی داشته باشد.
چرا غنی که روزگاری ادعا می کرد توانسته با بازیهای سیاسی خود، پاکستان بهعنوان بزرگترین پایگاه تروریستان در منطقه را در یک انزوای جهانی قرار داده، اینچنین عاجز و درمانده شده است که نخست وزیر همین کشور منزوی، از تشکیل حکومت در افغانستان با خبر می شود اما او بی خبر است؟
برای این سوال پاسخ های زیادی می توان یافت. غنی در دوره حکومت داری خود، بیشتر شعار داد تا اینکه کار اساسی در قسمت بهبود روابط افغانستان در سطح منطقه و جهان، تلاش کند. غنی برای تداوم حضور یک تیم سیاسی کوچک و غیر ملی، تا سرحد بردن افغانستان به یک بحران داخلی به پیش رفت و بی باکانه، در پی آتش افروزی بود و هنوز هم ترسی از رفتن کشور به سمت یک بحران کلان ملی، ندارد.
رفتارهای غنی با متحدان سیاسی و قطب های قدرت در افغانستان چنان پرخاشگرانه و عقده مندانه بوده است که حتی تصور آن برای بسیاری از سیاست مداران افغانستان، سخت به نظر می رسد. جبهه گیری او در برابر حامد کرزی، جنرال دوستم، محمد محقق، عطا محمد نور و محمد حنیف اتمر و بسیاری از سیاست مداران کهنه کار افغانستان، باعث شکل گیری یک جبهه نیرومند سیاسی برضد او، شده است.
جبهه سیاسی تازه، بسیاری از ابتکارات سیاسی در داخل و خارج از کشور را به دست گرفته و به یکی از طرف های اصلی مذاکره با گروه طالبان بدل شده است. حالا غنی باید تلاش کند تا در زیر چتر این ایتلاف، خود را به میز مذاکرات برساند و این کار برای یک رییس جمهوری که خود را تنها نماینده واقعی مردم درتاریخ افغانستان می خواند، تحقیر بزرگی به شمار می رود.
تلاش های غنی برای نشان دادن اقتدارش در روزهای گذشته نمودهای بیشتری یافت. او، در ولایت بلخ نیروهای کوماندو را فرستاد تا به هرقیمتی، یک فرمانده امنیه را بگمارد. قیمتی که غنی برای این کار در نظر گرفته بود می توانست یکی از امن ترین ولایات کشور را با بحران روبرو سازد اما شاید برای او، مهم نشان دادن اقتدارش بود تا سرنوشت باشندگان یک ولایت بزرگ کشور.
همچنان او قرار است در سال آینده، یک جرگه بزرگ مشورتی در باره صلح را برگزار کند؛ این جرگه نیز نه تنها سودی برای افغانستان دارد که می تواند مصارف کلانی را بردوش یک حکومت ورشکسته بگذارد اما در نتیجه آن، تمام تلاش غنی این خواهد بود که خود را به عنوان یک رهبر ملی و بی بدیل، به جهانیان نشان دهد. جهانی که شاید بیشتر از خود غنی، حالا اورا شناخته اند.
غنی در رفتارها و در تعاملات با کسانی که در نزدیک به دو دهه تحولات افغانستان، نقش بازی کرده اند نیز بسیار بی باکانه عمل کرده است. او، شاید فراموش کرده باشد که با میانجی گری امریکاییها به ارگ رسید و مصارف قوایی که او، خود را سرقوماندان شان می خواند نیز هنوز هم از سوی این کشور پرداخت می شود.
غنی بر زلمی خلیل زاد نماینده ویژه وزارت خارجه امریکا، بارها تاخته است و در تازه ترین اظهارات نیز، حمدالله محب، مشاور امنیتی او، خلیل زاد را متهم به منزوی کردن کابل کرده و گفته است که مذاکره کننده ارشد امریکا برای صلح افغانستان، هوای ریاست حکومت موقت را در سر می پروراند. اظهارات محب بعید است که بدون مشوره با غنی صورت گرفته باشد. محب جوان تازه کار و بی تجربه ای است که روزگاری حسرت داشتن یک عکس با ترامپ را داشت. او اما، حالا با دیکته آقای غنی، بر بزرگترین حامی افغانستان در سالهای گذشته تاخته است.
چنین موضع گیری هایی چه در بعدداخلی و چه در میدان بیرونی، نشان از یک واقعیت بسیار آشکار دارد. غنی دیگر مورد حمایت امریکا و کشورهای منطقه ای نیست. او پایگاه حامیان داخلی اش را نیز از دست داده است و ناگزیر است که در برابر هر رویدادی، واکنشی کاملا احساساتی بگیرد.
نیروهای سیاسی افغانستان اما، غنی را متهم به بی مسوولیتی در برابر کشور و مردم افغانستان می کنند. آنان می گویند که غنی باید مسوولانه رفتار کند و سرنوشت مردم افغانستان را به تصمیم های عجولانه اش، گره نزند.
آنان معتقدند که در رفتار با کشورهایی چون پاکستان، امریکا و دیگر همسایگان و همکاران افغانستان، باید محتاطانه عمل کرد. به گفته این نیروها،افغانستان از نظر داخلی در بدترین شرایط خویش قرار دارد و هر لحظه ممکن است که تمامی رشته هایی که در چند سال گذشته بافته شده است، پنبه شود.
مجموع این مسایل، باعث شده است که پاکستانی ها از مصروفیت غنی برای مهار حریفان داخلی اش، بیشترین سود را ببرند و بتوانند هم با برخی کشورهای منطقه ای قراردهای بزرگ تجاری امضا کنند و هم در مسایل مربوط به منطقه و بخصوص افغانستان، یک گام از کابل پیش باشند. حال باید منتظر بود که غنی و مشاور جوان و بی تجربه امنیتی اش، در برابر اقدامات بعدی امریکا که مسلما به نفع غنی و تیمش نیست، تا کجا به پیش می رود و آیا غنی برای همیشه از سیاست افغانستان کنار گذاشته خواهد شد؟
مهران فلاح