تغییر در گفتار ارگ؛
آیا تاریخ مصرف غنی تمام شده است؟
محمد اشرف غنی رییس جمهوری که در روزهای نخست رسیدن به قدرت، دستور امضای پیمان امنیتی با امریکا را صادر کرد؛ این روزها به شدت برضد امریکا سخن میگوید و نشان می دهد که دیگر تاریخ مصرفش تمام شده است.
در کشاکش رسواییهای انتخاباتی 2014 که افغانستان طولانی ترین انتخابات را تجربه کرد، آقای غنی با حمایت امریکایی ها به ارگ رسید. او تکنوکرات درس خوانده در این کشور بود که به باور امریکا، بدون داشتن تعلقات حزبی و سابقه جهادی، می تواند بهتر در خدمت منافع این کشور قرار گیرد.
انتظار امریکاییها ازغنی، شاید این بود که او، بتواند با برنامه های توسعه محورش، افغانستان را به سمت و سویی دیگر ببرد و بیشتر، ارزش های دموکراسی امریکایی را در کشوری که بیگانه با زندگی جدید بود، نهادینه سازد.
امریکا تصور می کرد که غنی با این کارش بتواند نسل جدید و درس خوانده این کشور را در راستای یک برنامه جدید، بسیج کند و دیگر هیچ کار مهم این کشور به نسل جنگ کرده و جنگ دیده این کشور، ارتباط پیدا نکند و جزیره های قدرت در این کشور، از سوی افکار عمومی منزوی شود.
رییس جمهور غنی اما، با رسیدن به ارگ، به تمامی گفته ها و وعده های خویش پشت پا زد. او که همواره ریش خود را می تراشید و با نکتایی و ظاهر غربی ظاهر می شد، به یکباره چهره بدل کرد و باورش شد که او نیز، شاهی است که صاحب حرم سرا و بارگاه شده است.
برخورد غنی با قضایای پیچیده کشور، برخوردی کاملا ناشیانه بود. نگاهی از بالا به پایین داشت و تصور می کرد که غیر از او، هیچ کسی دیگر توان درک مشکلات و پیداکردن راه حل های آن را ندارد.
شرایط دشوار افغانستان، همزمان با خروج بخش زیادی از نیروهای خارجی از کشور، باعث شد که غنی به زودی ناتوانیهای خویش را آشکار کند و به شکل عقده مندانه، حامیان پیشین خود را با توهین و تحقیر از ارگ بیرون براند.
جنرال دوستم، معاون اول ریاست جمهوری و از یاران عمده او که بیشترین نقش را در پیروزی اش داشت و احمد ضیا مسعود نماینده ویژه او در بخش اصلاحات و حکومت داری خوب، نمونه های بارز این پیمان شکنی غنی به حساب می آیند.
با مشخص شدن این مساله که غنی دیگر آن غنی تکنوکرات و محاسبه گر دیروز نه، بلکه رییس جمهور عصبی و تمامیت خواهی است که غیر از خودش به هیچ کس اعتماد ندارد؛ روند ریزش همکاران او از قدرت شتاب بیشتری گرفت.
در یک مرحله غنی تمام توان و نیرویش را برای در حاشیه قرار دادن شریک قدرتاش، عبدالله عبدالله به مصرف رسانید. این کار او، سبب شد تا نهادهای حکومتی فلج شوند و بیشتر ادارات توسط سرپرستان اداره شود.
جنگ غنی و عبدالله فرصت را برای دیگر رقبای او از جمله حامد کرزی، رییس جمهور پیشین کشور که هیچ گاهی صحنهی سیاست افغانستان را ترک نکرده، مساعد ساخت تا برای خود فکر و خیالاتی بهم بزند.
حامد کرزی در پشت صحنه، همواره فعال بوده و اردوگاه کسانی که مخالف سیاست های امریکا در افغانستان بوده اند را چاق تر کرده است. حرکت سایه وار او برای منزوی ساختن غنی در تنهایی امروز او، چندان بی تاثیر نیست.
با نزدیک شدن به پیکارهای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، غنی بیش از پیش، احساس تنهایی اش را درک کرد. او برای مدت ها نتوانست برای خود معاون اول پیداکند و در یک معامله تقریبا عجولانه، یکی از بی پایگاه ترین چهرههای تاجیک را برای خود بهعنوان معاون اول انتخاب کرد.
علاوه بر آن، غنی به شدت از بازی های سیاسی رقبای نیرومندش هراس دارد. او کاری نکرده است که دیگر روی برای بازگشت به آنان داشته باشد. جنرال عبدالرشید دوستم علنا به او پشت کرد و کریم خلیلی نیز با عبدالله عبدالله رفت.
حنیف اتمر، مردی که در سایه حکومت همواره نقش اطفاییهی ارگ را بازی و آتش افروخته شده توسط غنی را خاموش می کرد نیز از او جدا شد و خود به رقیبی نیرومند برای بیرون راندنش از ارگ مبدل شد.
امریکایی ها نیز که نتیجه مصرف میلیاردها دالر پول و حمایت های سیاسی از غنی را در افغانستانی از هم پاشیده و بحران زده می بینند، دیگر علاقه ای به او ندارند و نشانههای جدی از پشت کردن واشنگتن به غنی، دیده میشود.
علاوه بر طالبان که غنی و حکومت کابل را فاقد مشروعیت برای مذاکره میخوانند، رقبای سیاسی او نیز، بارها او را متهم به انحصارگری و گروگانگیری پروسهی صلح کرده اند. آقای غنی حلقه ای را برای مذاکره با مخالفان مسلح دولت تشکیل داده است که در راس آن رییس دفترش قرار دارد. این حلقه به هیچ عنوان نه مشروعیت داخلی کسب کرده و نه توانسته است که رو در روی مخالفان نشسته و بر سر منافع ملی افغانستان چانه زنی کنند.
با چنین وضعیت، تنها امید غنی، نسل جوانی است که به باور او، می توانند اورا از انزوای خود خواستهاش، نجات دهند. او بر این باور است که تمام جوانان افغانستان مانند شاه حسین مرتضوی، معاون سخنگوی جنجالیاش، تمام قد برایش ایستاده میشوند و از همه چیز شان برای غنی مایه میگذارند.
سخنان اخیرغنی در مخالفت با صلح، یاد آوری از سرنوشت غمناک داکتر نجیب و داوودخان و اینکه مانند دیگرشاهان افغانستان حاضر به امضای معاهده های ضد منافع ملی نیست، نشان از سردرگمی او است.
نسل جوان افغانستان اما، شاید دیگر فریب غنی را نخورند و به فردایی لبخند بزنند که دیگر هیچ انسان بی ریشه و بی پایگاهی، با سرنوشت آنان بازی کند.
مهران فلاح